سلام نعمت های مهربون
حالتون چطوره مخاطبای خونه ی من؟
الهی به فدای تک تکتون...
خیلی دلم براتون تنگیده بود، خیلی تا...
این بار می خوام خودمونی بحرفمو باهاتون اون چیزایی که برام اتفاق افتاده رو در میون بذالم...
اما قبلشاز تک تک دوستایی که به طرق مختلفی احوالمو پیگیری میکردن، یه دنیا ممنونم...
نازنینای من، بذارید از اول بهتون بگم که چه ها شد:
من کارای رسیدن به هویتمو از قبل از عید نوروز سال 92(یعنی تقریبا دی-بهمن ماه 91 اینا بود که) شروع کردم...
اون موقع ها تو شهر خودمون می رفتم برای پیگیری، ولی خب متأسفانه من برای روانپزشکا و روانشناسای شهرمون یه جور موش آزمایشگاهی بودم که فقط برای بیشتر آشنا شدن با مقوله ی ترنسکشوالیسم منو سوال پیچ می کردن!حتی برام کمیسیونی هم بین این پزشکان برگزار کردن و نزدیک به 15-16 نفر از این افراد به اصطلاح روانپزشک و روانشناس و دانشجوهای این دو رشته حضور داشتن و من هم مثل یه برده با سوالات پیچ در پیچ و در واقع تکراری این دوستان محترم مواجه میشدم!
اما بعد از چند روزی که گذشت، بهم گفتن که تو شهر ما نمی تونن مجوز بدن و بهتره بیخیال بشم و یا از تهران اقدام کنم!
گذشت و گذشت و گذشت تا اینکه...